انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم…
سالهاست که رفته ای اما…
هنوز هم اشکهایم دارند حسابِ “دیدنت” را با چشم هایم صاف می کنند…
تـــوبیشتــر از هر کس می دانی
من از ارتفاع..
من از بلندی این فاصله می ترسم !
چشـــم دهان نیست که داد بکشد به داد چشـــم هـــای من برس…….!
کــاش مَن دیگــَری بودم…
مــی نشستمــ روبِـروی خـودَم
ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَم…
تــا ببینَم حـَرفـــ حسابَم
” چیست “؟؟؟
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم…
از تمام زمین یک خیابان را…
و از تمام تو…
یک دست که قفل شود در دست من…
زیـر بـآرآטּ رآه میرفتـــ
امســآل رآه رفتـטּ او رآ
بــآכیگــرے زیـر اشڪـهـ ـآے خوכ כیدҐ…
شــآیـכ پـآرسـآل اشڪـهــآے כیگـرے بوכ
آدم یک جایی دست به خودکشی میزند؛
نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند، نه!
قید احساسش را میزند …
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

رفیق یعــــــــنی
رفقایی که به هر مصیبتی که هست
میــــخندوننت …
دنیای غریبی ست
تا می خندی غم در می زند
واگر به درون راهش ندهی
از چشمه چشمانت جاری می شود
غم مهمان ناخوانده همیشگی زندگی منست.
دلم فـال می خواهــد …
قهــوه … تــاروت … نمی دانــم ؟!
هر چه باشـــد ،
هر چه نقـــش تــو را در این روزهـــــای بــیرنـــگ …
پــــر رنـــگ کنــــد !!!
غفلت کردم
لحظه ای
دلـــــــــــــــــــم جایی گیر کرد و
تمام زندگی ام نخ کش شد ..
آدم یک جایی دست به خودکشی میزند؛
نه اینکه تیغ بردارد و رگش را بزند، نه!
قید احساسش را میزند …
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع من و تو …
دستهــ ـایم را محکمتر بگیـر
من هنوز هم نمیخواهـ ـمـ
تورا…
به دستِ خاطرات بسپارمـ…
نقـش یـــک درخــت خشک را
در زنـدگی بازی میکـنم !
نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم
یا هیزم شکن پـیــر!
بَهــاے سَنگیـــنــے دادم
تــا فَهمـــیـدم
ڪـَســے را ڪـہ “قـَـصـد” مــانـدن نـَـدارد
بــایـد راهــے ڪـَــرد !
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی
از اون گلـــه نـکــن … وقـتـــی تـــو جــا خـــالـــی دادی …! . . .
اون بغـلــــم کـــرد تـــا زمیـــن نـخــــورم….!!!
کاش ماه ، همیشه پشت ابر بماند
نمی خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بی من چه می کنی . ….
گذاشتــم به دارم بکشنــد!
بــی گنــاه بـــودم اما….
حوصلـــه اثبـــاتش را نـــداشتم…!
ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ ،
ﺗﻮ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ….. !
شاید به هم باز رسیم …
روزی که من به سانِ دریایی خشکیدم …
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی …
تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..
خوب که فکر می کنم …
می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزدار …
بیشتر میچسبد …
تـــــا …
عاشقانه های این عاشق های تو خالی !
من اگه خدا بودم ...!
اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم ...!
نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..!
چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
از خودم دور میشوم
تا به تو نزدیکتر باشم
این روزها . . .
" خیال "
تنها راه با تو بودن است !
دست هایی ست
که از بیم آغـــــوش شدن
توی جیبم محــــکم مشت کرده ام
وقتی عابری که عطر تو را به تن زده
تو نیستی !
آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود
تمام شد !
امروز با تو بودن
یا نبودن فرقی ندارد...
سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...
من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!!
چگونه بگویم ؟
اصلا از چی بگم ؟
از این همه تنهایی ؟
یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟
ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه .
منو درک میکنه . . . . . !
همون کارایی که تو هیچوقت نکردی . . . !!!!